بستن سبد خرید

حس گناه سیری ناپذیر!

زمان مطالعه: 4 دقیقه ۱۵ مارس ۲۰۲۲ ۲۰ دیدگاه

به روزهای پایانی سال نزدیک می‌شیم و در کنار اشتیاق و امید به آغاز بهار و دلخوشی برای شروع‌های تازه، حس‌‌های مهم دیگه ای هم حضور دارند مثل غم، اضطراب، ناامیدی و گاهی حس گناه.

شاید این سوال ایجاد بشه که چطور در آستانهٔ سالی نو، چنین حس هایی به سراغمون میاد؟ احتمالا یکی از دلایل اینه که قبل از لحظه شروع، ما با یک “پایان” مواجهیم. پایان سال و‌ لحظه هایی که از آن گذر کردیم.

انگار که یک بار دیگه روان ما با مفهوم تمام شدن، محدودیت و میرا بودن روبرو شده. و این مفاهیمِ عمیق و مهم، حس های مختلفی رو در ما بیدار می‌کنند مانند حس گناه. پایان ها معمولا فرصت مناسبی هستند برای ارزیابی.

ازریابیِ “من” در رابطه ای که به پایان رسید. “من” در سالی که گذشت. “من” در مصاحبه و امتحانی که پشت سر گذاشتم. “من” در دیدار مهمی که تجربه کردم. “من” در…

این موقعیت‌ها زمانی سخت و پیچیده می‌شن که با صدایی سرزنشگر و غیرمنصفانه خودم رو تماشا و قضاوت می‌کنم.

صدایی که ما در روانکاوی منبعش رو سوپر ایگو (Super ego) می‌دونیم.

سوپر ایگو:

ساختاری از روان که مسئولیت قضاوت رو به عهده داره و مقابل هنجارهای اجتماعی و اخلاقیات نقش مراقب و نگهبان رو ایفا می‌کنه.

سوپر ایگو در نتیجه‌ی همانند سازیِ ما با صدای والدین و اولین افراد مهم زندگی شکل می‌گیره.

روایت والدین از خوب و بدها، درست و غلط‌ها و زشت و زیباها از ابتدایی ترین روزهای تولد به ما منتقل می‌شن. انگار که جهان رو با عینک اونها تماشا می‌کنیم.

ما برای حفظ سلامت روان، برای اینکه به راحتی و بدون پشیمانی دست به رفتارهای خصمانه، مخرب و‌ هولناک در مقابل خودمون و دیگری نزنیم به وجود سوپر ایگو و‌ خط قرمزهاش نیاز داریم.

صدای والدین می‌تونه همزمان که ما رو با اخلاقیات، تمدن و چارچوب هاش آشنا می‌کنه، منصف و حمایت گر هم باشه. به ما مجوز تفکر مستقل و آزمون و خطا رو بده. اما گاهی درست و غلط ها در لایه ای از تحقیر، سرزنش و تهدید پیچیده و به ما منتقل می‌شند.

تو همیشه گند می زنی…

تو هیچی نمی‌شی…

حداقل این لباسو بپوش! چاقی/ لاغریت کمتر به چشم بیاد!

بالاخره با این انتخاب هات منو دق می‌دی!

از بچه شانس نیاوردم! تو اصلا به کی رفتی؟

من خوشیِ تو رو می‌خوام اما اگه بری خیلی تنها می‌شم…

در اینصورت نگاه متفاوت داشتن، ناکامل بودن و خطا کردن برای ما به عنوان فاجعه و گناهی نابخشودنی ترجمه می‌شن. گناهی که ما بابتش مستحق سخت ترین تنبیه ها و سرزنش ها هستیم.

 a-woman-watching-in-the-kitchen-

“خوراک سوپرایگو”

خیلی وقت ها ما از منتقدان سرسخت نگاه والدین‌مون هستیم اما از دور که خودمون رو تماشا می‌کنیم با همون لحن با خودمون و جهان گفتگو می‌کنیم.

ما ناخواسته و بی اینکه متوجه باشیم به دنبال همون جنس از صدای قدیمی و آشنا می‌گردیم.

در رابطه ها جذب کسانی می‌شیم که در ما همون احساس آشنا و نزدیک رو تداعی می‌کنن. چون یادآور والدینی هستن که ما در کنار خشم و‌ سرزنش، عشق و تعلق خاطر رو هم در کنارشون تجربه کردیم و دور شدن از اون صدای تند و تیز انگار به معنی رها کردن عشق اونها هم هست.

پیام کسی که دستاوردهای ما رو به رسمیت می‌شناسه و در نگاهش شفقت و پذیرش وجود داره پس می‌زنیم چون خودمون رو مستحقش نمی‌دونیم و حس غریبگی و گناه رو در ما زنده می‌کنه، اما صدایی با لحن تند و بُرّنده که ما رو بیشتر در خودمون فرو می‌بره رو با آغوش باز پذیراییم.

حتی گاهی درمانگری رو انتخاب می‌کنیم که به بهانه استفاده از تکنیک های درمانی دست به تحقیر ما می‌زنه و مدام حس بی ارزشی رو القا می‌کنه. سالها در کنارش می‌مونیم. رنج می‌کشیم اما می‌مونیم چون حضوری آشنا داره.

واقعیت اینه که همیشه هم صداهای آشنا، امن و سازنده نیستند.

سوپر ایگو برای حیات و زنده موندن احتیاج به خوراک داره. و ما این خوراک رو در لحظه هایی که مشغول مقایسه، سرزنش و تخریب خودمون هستیم سخاوتمندانه در اختیارش می‌ذاریم.

حس بی ارزشی و ناتوانی وجودمون رو تسخیر می‌کنه، انرژی‌هامون رو می‌بلعه و ما رو به حال خودمون رها می‌کنه. بدون انرژی و اشتیاق، توانی برای حرکت نیست پس چیزهایی که آرزوش رو داریم ساخته نمی‌شند. دوباره به دست های خالی مون نگاه می‌کنیم و باز همون سیکل پایان ناپذیر بی ارزشی تکرار می‌شه.

“بیرون زدن از چرخه تکراری”

از امروز، از وقتی به پایان این کلمات رسیدیم در زمان هایی که مشغول گفتگو با خودمون و جهان بیرون هستیم لحظه ای دست نگه داریم و روی لحن صدامون تمرکز کنیم.

امروز ما روانِ ناپخته و نیازمند روزهای ابتدای تولد رو نداریم. شاید تعریف خوب و بدها و درست و غلط های زندگی از نگاه ما متفاوت با والدین مون باشن. ما بابت اینکه چیزهای تازه ای از زندگی می‌خوایم هیچ گناهی مرتکب نشدیم. این تفاوت ها رو به رسمیت بشناسیم.

ما یک جایی نیاز داریم که صداهای بی انصاف، سخت گیر اما آشنا رو کمرنگ کنیم و اجازه ورود صداهای تازه رو به روان‌مون بدیم.

صداهای تازه ای که شاید در ابتدا بیگانه و نا آشنا باشن و هرازگاهی ما رو دلتنگِ بازگشتن به خونه قدیمی مون کنند اما حتما حيات‌بخشند و ما رو از حسرت های همیشگی و حس گناه سیری ناپذیر بیرون می‌کشند.

مثال هایی از وقت هایی که با صدای سرزنشگر یا حمایتگر با خودتون گفتگو کردین خاطر تون هست؟

نظرتون چیه؟

نظرتون درباره این مطلب چی بود؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


    من خودم دکترای روانشناسی دارم خواستم تشکر کنم از نویسنده این متن که انقدر زیبا این مطلب رو بیان کردند.

    نمیشه از این حس بد خلاص شد.
    راهیی نیست.

    جز مرگ!

    جمله ای هست که می‌گه: سوپر ایگو از ما چی می‌خواد؟جان ما رو!
    اما به کدوم جرم و خطا مستحق چنین تنبیهی هستیم؟

    خوشحالم که به این تیم خوب ، متخصصی در زمینه روان انسان اضافه شده و چنین مطالبی رو می‌خونیم.

    سلام و درود
    مطالب بسیار روان و قابل فهم و دلنشین بود ، ممنون. بیشتر بذارید🙏🌸
    مثال از صدای سرزنشگر: تو حرف زدن بلد نیستی، کاش کمتر حرف بزنی ….

    من با تمام وجود جلوی خواهرم واستادم برای انتخابم و با کسی که دوسش داشتم ازدواج کردم. با اینکه بقیه ادمهای زندگیم با ازدواجم موافق بودن ولی نظر خواهرم برام جنگ به پا کرد. با اینکه پیروز شدم و از انتخابم راضیم اما بارها مچ خودمو گرفتم که دارم از دید خواهری که دیگه نقشی تو زندگیم نداره خودمو قضاوت و سرزنش میکنم. چقدر این مطلب شرح حال من بود. بدتر اینه که مدام حسرت بقیه تصمیمات زندگیمو میخورم که براشون نجنگیدم و فقط رضایت خواهرم برام مهم بود.

    چقدر مهم و کمک کنندست که نسبت به این موضوع آگاهی.شاید اولین قدم برای کمرنگ کردن صداهای قدیمی سرزنشگر اینه که یک جایی خودمونو بابت انتخابایی که داشتیم ببخشیم.برگشت به گذشته وقتی با خودش حسرت و حس تقصیر میاره در همون راستای خودسرزنشگریه.نگاه و ابزارهای امروزت با دیروز متفاوت شدن،و اینه که مهمه.🌿

    درود …کمالگرابی و مطلق گرایی که متاثر از والد سرزنشگر ست آدمی را دچار ناخرسندی و حس نابسنده گی مدام میکند مگر وقتی با ذهن آگاهی و اسکن و آنالیز افکار و ذهنیات خود در زمان حال ، از وجود خود محافظت کنیم تا لذت عمر گذرا را بیشتر بریم و از لحظاتش نهایت بهره!/ سپاس بیکران برای سوژه ی خوبی که برگزیدین🌷

    الان که داشتم این متن رو میخوندم خودم شدیدا درگیر این حس و حالم و خودم رو در سال قبل قضاوت میکنم اما سعی دارم تا لحظه سال تحویل با خودم اشتی کنم…
    امیدوارم سال جدید پر حس وحال خوب و بهتر باشه براهممون

    این احساساتی که گفتین رو منی که روز تولدم هم همین روزاست چندین برابر تجربه میکنم هر ساله. واقعا حس مزخرفیه D:

    سالروز تولد هم ترکیبی از پایان و آغازه و همینطور که اشاره کردی شباهت زیادی به شروع سال جدید داره و حسای متضادی رو تجربه میکنیم.امیدوارم با حالِ خوش آغازش کنی🌿

    امسال عيد تصميم گرفتم تهران بمونم و پيش خانوادم نرم چون هدفم اين بود كه هم كم كاري هاي سالهاي گذشتم رو جبران كنم و بيشتر زمانم رو به خودم اختصاص بدم تا براي مهمون بازي و ريخت و پاش و حرف و حديث شنيدن از ادمايي كه فقط براي عيد ديدني نميان خونمون و در واقع نيتشون تخريب منه
    هر روز هم با مخالفت شديد خانوادم مواجه شدم حتي مادرم باهام قهر كرده و حرف نميزنه ولي من باهاش حرف ميزنم و خيلي خوشحالم كه نرفتم و موندم تا هم بتونم بيشتر مطالعه كنم و بيشتر ياد بگيرم و حتما يه مسافرت هم ميرم🌱

پشتیبانی آنلاین در
2 پشتیبان آنلاین